نتایج جستجو برای عبارت :

** شعر دلخوش از آنیم که حج میرویم ***

میخواهم از این سرویس vps آرون کلود بگیرم یا به قول خودش ابرک هیچ قیمت 52 هزار خوردی بود الان کرده اش دویست و پنجاه هزار تومن !!!! لعنت به شما با این وضعیت لاکن دلخوش به این مقدار نباشید ما زندگی شما را به گوه میکشیم پارس هاست هم که فقط سه ماه داره لعنت بهشون  
کاش کف هرم بودم... اون پایین. . ته ته... کاش هیچی برای از دست دادن ندلشتم... رها میجنگیدم..  دلخوش به داشته های اندکم نمیشدم... کاش با همه وجودم میرفتم... راه هایی محدودی کاش میداشتم... یا می رسیدم یا...
کاش کف هرم بودم حالا که نوکش نیستم... 
این وسط گیر افتادم... وسط معمولی ها... نه رومی روم... نه زنگی زنگ... هی خیلی چیزها رو به دست نیاوردیم .. هی دلخوش به داشته های اندکمون... هی سانسور... هی ریا..  هی سازش... از ترس از دست دادن همین اندک یافته ها... گریز از میان مایگ
2644 - بر اساس اسناد تاریخی، وعده «مجانى بودن آب و برق» در روز 8 اسفند 1357توسط «عباس امیرانتظام» عضوِ سکولارِ جبهه ملی و سخنگوی دولت موقت داده شد، اما امام خمینی(ره) چند روز بعد در 12 اسفند57 در سخنرانی فیضیه قم، با بیان اینکه هدف انقلاب غیر از مادیات است، فرمودند: “دلخوش نباشید که مسکن فقط می‌سازیم و آب و برق را مجانی میکنیم، اتوبوس را مجانی میکنیم ... دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت میدهیم و ...” اما معاندین، این جملا
حال که تمام شده است
حال که بیرون آمدم از این تکرار تکراری
دلتنگ ابتدایش هستم
آن روزهای سخت
آمدن تو
شروع کار
نفرین هایی به زندگی
اما دلخوش به بودن تو
حتی روزهای رفتنت
حتی روزهای سخت تر
دلتنگم
کاش میشد همیشه در آن حلقه تکرار میماندم...
ای کاش ...
بسم الله الرحمن الرحیم..
دلم به این خوشی های چندروزه دلخوش نیست ...
وقتی که این دنیا نه خوشیش موندگاره و نه غمش ...نه لبخندش میمونه نه اشکش....
مبادا این چند روزه راحتی دوباره ضعیفم کنه 
مبادا عادت کنم ....
 راه سخت تری پیش رو داریم 
کاش غافل نشم...
درهمه لحظات به خودم تلنگر میزنم که یوقت دلخوش نشیا حواست باشه اماده شو اماده شو برای روزهای سخت تر.....
خدایا کمکم کن 
خدایا توی سختی ها راحت میشه بهت رسید اما توی راحتی ها خیلی سخت میشه همه چیزو کنارگذاشت و
به نام خداوند هستی بخش. 
چند سالی است که به لطف خدا سرگرم و دلخوش به دنیای حقوقخوانی ام. در این مدت هر آنچه از خوانده هایم را که به آوردگاه مباحثه با دوستان بردم یا در معرض نقد ایشان نهادم, برایم ماندگار شد و آنچه را از باب کاهلی یا بخل مکتوم داشتم از میان رفت. ایجاد این وبلاگ نیز برای ثبت خوانده ها و نظرهاست و امیدوارم آغازی باشد بر تداوم ماندگارها.
ن آرامشی را ب چشمى وابسته کن
ن دستت را ب گرمای دستى دلخوش
چشم ھا بستھ و دست ھا مشت میشوند
و تو میمانیو یک دنیا تنهایی!!!!!
میلیون ھا درخت در سال بدست سنجاب ھا اتفاقی کاشتھ میشوند !آنھا دانھ ھارا میکارند و سپس فراموشش میکنند
خوبى کنو فراموشش کن
                              ≪   روزی رشد خواھد کرد   ≫
مرا ببخش... که بیزارم از خانه‌ای که تو در آن نیستی!از پنجره‌هایی که بسته اندو تو در آن پیدا نیستی!و دلخوش نمی‌کند مراعطر هیچ یاسی
 مرا ببخش...که هزار تکه‌ام،و هیچ اتفاقی بیدار نمی‌کندنیمه‌ی در خود فرو رفته‌ام را و هیچ دکتری با قرص‌های لعنتی اش،کاری از دستشان بر نمی‌آید...
 مرا ببخش...که با موسیقی لبخندتنمی‌رقصمو تنهاتکیه می‌دهم،به درخت خیالاتم و فکر می‌کنم به تمام روزهایی که «فانوس» سهم ما از روشنی بود...
 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی
شریعتی عاجزانه میگوید ؛" خواهش میکنم اگر در سخن تند من ، در انتقاد های زننده و تیز و صریح من ، تلخی‌ای وجود دارد ، این تلخی را بر من ببخشید؛ اگر معتقدید و می بینید که در آن حقیقتی هست. زیرا مصلحت گویی خوشایند است و فریب دادن و دروغ بافتن و تایید و تعریف کردن شیرین ، اما حقیقت تلخ است و بگذارید به جای تخدیر درد و کتمان بیماری و دلخوش‌ خنک ‌های آرام کننده ، روی در روی این بیمار بایستیم و تلخ و تند و راست و صاف ، بگوییم . ".
در این شهردر این آبادی که می وزد سکوت خزان در این بهاران بی عشق و عاشقیمی دمد  همچنان فریاد سیاهی های مرگدر این ناگواری های روزگاراندر حسرت یک دیدار ساده ام!
 
خسته از سایه های فرار کرده از خورشیداین مردمان فراری از دیدار ماهمن در این شب بلند بی فردادلخوش لمس گیسوان توحتی در خوابم....
من در این شهر بی ذوق ترانهدر حسرت یک لحظه شنیدن صدایتمشتاقم به دیداری کوتاه،آنقدر کوتاه که بگویم از ژرفای وجودم:دوستت دارم ای همه راز و نیازم....
اشکال کار ما در اینطور بزنگاه ها این است که قبل از واقعه عدالت طلبی نکرده ایم. حالا مثل خر در گل می مانیم که در مواجهه با جماعتی عصبی که بانک آتش می‌زنند، چه باید بکنیم؟ نه دست و دلمان به حمایت از اقدام احماقانه گران کردن بنزین می رود، نه میتوانیم بنشینیم و سوختن امنیتی که به آن دلخوش کرده ایم را تماشا کنیم. چون موضعی نداشته ایم، نه راه پس داریم و نه راه پیش. هر طرف که برویم سیاه لشکر یک اشتباهیم.
در نگاه قرآنی، مراحل متعالی و برتری از کمال وجود دارد ، این مراتب از کمال با بهجت و سروری نامتناهی و بیکران همراه است ،  از طرفی انسان نیز موجودی است که شایسته این شادی و رضایت و خشنودی می‌باشد ، لذا انسان سعید که سرور و شادی همیشگی و مستمر دارد هرگز به شادی مقطعی و گذرا دلخوش نبوده و بسنده نمی‌کند.
ادامه مطلب
 
امروز
بوسه ی جوانه ای را
روی ساقه ی غمگین زمستان دیدم
دلم آرام شد
مثل درختی که باد،
راز دلش را برایش فاش کرده است
 
امروز دلم خواست شماره ی بهار را بگیرم
سلام کنم
حالش را بپرسم
و بگویم کی از راه خواهی رسید
میخواهم کوچه را آب و جارو کنم...
 
امروز دلم خواست لبخند بزنم
دلخوش باشم به صدای غلغل سماور
دلخوش باشم به سلام مادر
دلخوش باشم به عطر گرم چای
امروز دلم خواست برای غم کاری کنم
بگویم خبر داری فردا شادی از راه خواهد رسید؟
 
| صفا سلدوزی |
صبوری نیز راه گریه را بر من نمی گیردکسی راه مسافر را دم رفتن نمی گیردمرا آنگونه می خواهی که می خواهی، چه می خواهی؟غباری را که توفان نیز بر دامن نمی گیرد؟من از ترس جدایی حرف هایم را نخواهم خوردصدای کوه، زیر ریزش بهمن نمی گیردتو در هر جامه ای باشی به چشم عشق زیباییکسی که اهل دل باشد سراغ از تن نمی گیردامان از دل که می گوید بزن بر طبل رسواییولی دیوانگی های مرا گردن نمی گیردمرا چون دیگران دلخوش به تنهایی مکن ای عشقکه تنهایی در این دنیا تو را از من
منتظرم از یه شرکت ک رفته بودم مصاحبه باهام تماس گرفته بشه
طبق گفته خودشون قرار بود این هفته باهام تماس بگیرن اما امروزم گذشت و کسی نه بهم ایمیل زد نه باهام تماس گرفت
حتی ایمیل نزدن ک بگن رد شدی و بیخود دلخوش نباش
مصاحبه تو نظر خودم برعکس مصاحبه های قبلی ک رفته بودم خوب پیش رفت اما...
دراز کشیدم تو تخت و گرمای بعدازظهر تهران رو تحمل میکنم و با خودم میگم این کار هم نشد بعدش چی کار کنم?
واقعا چی کار کنم؟
از دیروز جادویی‌ باید بنویسم، که م پیام دلتنگی داد، اینکه همه‌ی ساعت‌های روز به تو فکر می‌کنم و ح که شرط رفاقتم را که گذاشته بودم برآورد. بله دنیا کرنشی به سویم کرد و این تصور را القا کرد که دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور. اما راستش نه که من آدم بدبینی باشم منتها تجربه‌ام چیز دیگری می‌گوید. تجربه‌ام می‌گوید پسِ هر خوشی زهر هلاهلی‌ست و لذا دلخوش نشو که دائما یکسان نباشد حال دوران خر نشو. فعلا که هرکداممان در سویی هستیم و مشغولیم و هیچ
_همیشه تو قلبم نگه ش میدارم ..._از ترس تنهایی؟؟
*لطفا آدما رو تو آب نمک قرار ندیم ...
برا روز مبادا...
اگه قراره نباشن ...اول از دلتون و بعد از زندگیتون پاکشون کنین ...نذارین امیدوار باشن که یه روزی شاید شرایط بهتر شه ...
اگه میدونین تو آینده اتون جایی ندارن ...بذارید برن ...این بودنای نیمه کاره و نصفه نیمه اس که آدما رو پیر میکنه ...
نذارید به جای مسخره و کوچیکی که تو قلبتون دارن و ممکنه فردا نداشته باشن دلخوش باشن ...
همیشه فکر می کردم اینکه الکی امید داشته باشی و به خودت امیدواری چیز خوبی نیست. واقعا داره نظراتم در مورد همه چیز تغییر می کنه. قبلا فکر می کردم که در مورد همه چیز باید منطقی فکر کنم و به هیچ وجه به چیزای الکی فکر نکنم . ولی ...
به نظرم اینکه الکی خودت را امیدوار کنی خیلی هم خوبه . آدمیزاد هم حد توان داره. نباید گذاشت که در مقابل ناملایمات بشکنی. باید به هر طریق خودت را دلخوش بکنی. مهم اینه که به هر طریقی و خصوصا در شرایط حال حاضر که جامعه پر از استرس
نام شهیدان دردل ماجاودان است/تصویرشان تاروزمحشرگلفشان است/راه شهیدان عزت اسلام و قرآن/زیراشهادت نردبان آسمان است/پیغامشان ازکربلا برما رسیده/خط رسالت باولایت توامان است/آنهابما درس وفا را یاد دادند/برکت به شیعه سوی آنان بیکران است/او یادداده استقامت را مومن/یاریگر شیعه به ضددشمنان است/یک عده ای دنبال حذف نام آنان/چون پیرو شیطان وتکفیر وبدان است/دلخوش به غرب ووعده های پوچ دنیا/اندر عمل خصم ولایت درجهان است/برکت ندارد کارشان تاروزمحشر/چون
نوعی بی خیالی هست که معمولا بعد از انتظار کشیدن های طولانی پیش می آید...
بعد از مدتها تلاش کردن 
دویدن و به در و دیوار زدن 
بعد از مدتها خواستن بی نتیجه!
یکدفعه احساس می کنی خسته ای، 
بریده ای، دیگر توانش را نداری و هیچ چیز برایت مهم نیست...
به اینجا که میرسی فقط دلت میخواهد تماشا کنی 
برایت فرقی نمیکند رسیدن یا نرسیدن...
آمدن یا نیامدن، ماندن یا رفتن...
به اینجا که میرسی
نه دلتنگ می شوی نه دلخوش...
می گویی بی خیال!
و این بی خیالی غمگین ترین حس دنیاست
تنفر... حسیه که به استاد مهندسی اینترنت دارم. بعد کلاسش که هیچ انتراکی هم نداره، کلاس بعدی کنسل شده بود. ما رو از هشت تا دوازده به عنوان جبرانی نگه داشته. وقتی اومدیم بیرون داشتم ضعف میکردم از گرسنگی و مغزم شارژش تموم شده بود. 
قرار بود به جای اون کلاس کنسل شده بریم کافه!
 
پ.ن: الان خوبم و دلخوش به همین چای و شکلات باراکا موقع کار . برم چند تا کارامو انجام بدم و کتاب بخونم سکم. فردا هم نوبت ژلیش دارم که این ناخنارو سر و سامون بدم.
پ.ن2: این ارث نوشتن
به کثافتی دچارم به نام وقت تلف کردن. عشق ح اغنام کرده و حالا بدنبال یک فانم. زندگی همینقدر بی جلوه و مسخره داره پیش میره، صبح تا ساعت ۱۰ خواب بودم و بعدازظهر یعنی الان می‌خوام بخوابم و کلا یه مقاله گذاشتم جلو روم و چس ناله شر کردم اینور اونور. دلم تنهایی و خلوت و عزلت می‌خواد و دلخوش که یکی دوستت داره، انگار نه انگار میم هم آدمه و دوسم داره! این میل به دوست داشته شدن پیور رو نمی‌دونم چجور جمعش کنم؟ چی شد اینجور شدم؟ از کی! چرا اینقدر بدنبال معش
ما که رقصیدیم به هر، سازی زدی ای روزگار
دل به تو بستیم و آخر ، دل شکستی روزگارخوب بودم پس چرا کاتب برایم غم نوشتکی روا باشد جوابم ،با بدی ای روزگار
فارغ التحصیل دانشگاه درد و غصه امبهر شاگردت عجب، سنگ تمامی روزگار
گر برای دیگران مثل بهاران سبز سبزبهر من پاییزی و ،فصل خزانی روزگارمیکنم دلخوش به هرچیزی حسودی میکنیمثل رهزن میزنی، بر خنده ام چنگ روزگار
کاش می گفتی ز آزارم چه حاصل میشودوای عجب بی معرفت ،اهل جفایی روزگار
چون پرنده با چه شوقی ل
یک وقتی هم که خوشمان میشود باید بلایی از آسمان نمیدانم چندم صاف بر سر ما نازل شود و خلق ما به هم بریزد. همیشه هم نمیشود به بهتر از این دلخوش بود. 
اگر بخواهم از حال و هوای این روزهایم بنویسم، شما که غریبه نیستید. دلم هوای یک صبح شاداب و تازه نفس را کرده است. دلم سنگک خریدن های سر صبح را میخواهد. 
من این مدت هم کار میکردم، هم درس میخواندم، هم مجبور بودم خیلی کارهای دیگر را به جای دیگران انجام بدهم. 
من این روزها با هر کسی حرف نمیزنم، محبت نمیکنم. ب
#داستان_کوتاه
کلاس اولی که بودم یک روز بایکی از بچه های کلاسمان دوست شدم ، کلی باهم توی حیاط مدرسه بازی کردیم .روز بعدش از خانه شان برایم هدیه آورده بود ، یک هواپیمای آبی و قرمزِ پلاستیکی ...آن روز حالم خوب بود و کلی ذوق داشتم که آن را به خانه ببرم و با آن بازی کنم .به خانه که رسیدم، از کیفم بیرونش آوردم و با افتخار، به همه نشانش دادم، آنقدر این هدیه برایم جذاب و خواستنی بود که مدام نگران بودم خراب شود و از ترسِ خراب شدنش آن رابه مادرم دادم تا بالا
مثل کابوس میمونه. وضعیت این روزای کشور و البته جهان. کورونا اومده و درمانی براش نیست و واکسنی هم نیست.  همه ماسک زده و دستکش پوشیده و البته بعضیا بدون ماسک و دستکش که خیلی نگرانشونم. مردم کشور ما که سیل و زلزله و تحریم و گرونی رو هم دارن! واقعا وضعیت بدی شده. نگرانم و ناراحت. به خصوص که دم عیده! از کلی وقت پیش فکر میکردم که میرم سبزه میگیرم، چیزای هفت سین، لباس خونه برای توی عید که تازه و نو باشه. البته تمام لباسای عیدم رو خریدم و دو تا قلم رو هم سف
در نگاه قرآنی، مراحل متعالی و برتری از کمال وجود دارد ، این مراتب از کمال با بهجت و سروری نامتناهی و بیکران همراه است ،  از طرفی انسان نیز موجودی است که شایسته این شادی و رضایت و خشنودی می‌باشد ، لذا انسان سعید که سرور و شادی همیشگی و مستمر دارد هرگز به شادی مقطعی و گذرا دلخوش نبوده و بسنده نمی‌کند.
ادامه مطلب
همه آنان که از اغتشاش دلشان خنک می‌شود: اصولگرایان دلشان از روحانی پر است و این اغتشاش فرصتی است که بتازند، شاید که نوبت پیروزی آنان در انتخابات فرا رسیده.
اصلاح‌طلبان نومید از اصلاحات ساختاری، روحانی را مقصر می‌دانند که به اصلاحات پشت کرد و با اصولگرایان هم‌کاسه شد و حال خود را به براندازان نزدیکتر می‌بینند.
براندازان که کار را تمام می‌پندارند و با این اغتشاشات خود را به هدف نزدیک می‌بینند.
اما خیل عظیم ملت که نه اغتشاش را به صلاح می‌
مطالب خوب در وبلاگ‌ها بسیار کم شده است؛ وبلاگ‌هایی که حتی از انتخاب یک تیترِ درست یا حداقل سازگار با ذهنِ کنجکاوِ مخاطب هم ناتوان هستند؛ سازگاری با الگورتیم‌های موتورهای جستجو به منظور بهتر دیده شدن و بهتر اثرگذار بودن در جامعه پیشکش!
امروز فرصتی شد نزدیک به 30 وبلاگ را کلیک و مطلب جدیدشان را بازدید کنم، اما تنها یک تیترِ به‌دردبخور مشاهده نمودم.
دلیل چه هست نمی‌دانم، اما تصور می‌کنم بسیاری از وبلاگ‌نویسان، همانند فضاهای مجازی موبای
آشفته ام چو موی تو در دست بادها
سردم شبیه آه زعمق نهادها
آئینه ی تمام قد نامرادی ام
من پشت کرده ام به تمام مرادها
باید که گوشه گیر شوم مابقی عمر
من دوستی چگونه کنم با عنادها
از سردی نگاه شکایت نکن برو
کم ضربه دیده ام من از این اعتمادها؟!
علمی حریف هرزگی چشم من نشد
نفرین به خال دوست کنم یا سوادها؟!
هرکار کردم عکس جوابش گرفته ام
محکوم بودنم به جهان تضادها
هرگز به حق خود نرسیدم که ناگزیر
دلخوش شدم به مرگ به روز معادها
مجتبی مرتضوی راد
خانم کریستین زنگ زده و می‌پرسد: پریسا من سنجد ندارم، یادمه یه‌بار برای لیلی چایی‌اش رو درست کرده بودی، میشه بیام چند تا ازت بگیرم؟ اگه داری... میگم: عناب رو میگین؟ بله حتما، ظاهرشان خیلی شبیه است. میگه: مگه یکی نیستند؟ و من در باب تفاوت‌های سنجد و عناب توضیح می‌دادم، در حالی‌که لیلی هی می‌گفت: به خانم کریستین بگو بیاد خونه ما مهمونی :) بعد گفت: سبزه هم ندارم و با این کرونا خیلی سخت میشه جور کرد، گفتم: می‌دانستید که هفت تا سین باید خوردنی باش
فرقی نمیکند
سردترین ماه سال باشد
یا گرم‌ترین،،،
جمعه‌ها
هوای نداشتنت سخت است...!
..
.
واژه هایم 
دستِ توست ..
باشی سپید می شوند ..
بخندی سیب می چینند ..
اخم کنی آشفته حال ..
به آغوش که می رسند
گونه هاشان داغ 
جان به لب می شوند .. 
فقط نرو
که هیچ واژه ای 
برای این محال
برابری نمی کند ...
لیلا_مقربی
.......
احساس خوبی به آدما دست میده
وقتی میشنوی یکی میگه
"مواظب خودت باش" 
اما احساس خیلی بهتری بهت دست میده
وقتی میشنوی یکی میگه
"خودم مواظبتم...!"
احمد_حلت
.....
بی
واقعیت اینه که بودن با مح و عشق اون سیرابم نمی‌کنه، چیزی شبیه میم ه، با محبته اما تو دنیای من نیست تو دنیای خودشه و دلخوش به این که من رو داره و شاید حتی نداشتن منم براش مهم نباشه و راحت کنار بیاد، همونجور که درمورد میم فکر می‌کنم. باید بی توجهی کنم و ببینم چیجوره! اما ح خیلی خوبه.. با محبت مهربون و غنی.. میم هم که خب بخ صرافت افتاده دوست پسر پیدا کنه و اینکه منم دارم کنار میام تا آزاد شم.. حس می‌کنم ما بیشتر رفیق خوب و پارتنر خوبی هستیم تا زن و شو
سامانه بیان یا همین بلاگ دات آی آر خودمان سامانه ی خوبی است و مثل خیلی از بلاگر های داخلی که درجا زده اند و دلخوش به کاربران زیادشان کرده اند نیست. هنوز دلم می خواهد بیشتر وبلاگ بنویسم دغدغه هایم را بدون ترس از تمسخر بنویسم . 
سیاسی نوشتن هم انگیزه می خواهد هم حوصله من هم فعلا حوصله ندارم . دوست دارم به ادامه تحصیل فکر کنم دوست دارم زبانم را بهبود ببخشم دوست ندارم درجا بزنم . اما انگار تاهل و اشتغال و پدر بودن آن قدر بیست و چهار ساعته هستند که نم
حالا که قرار مدار عقد گذاشتیم,دلخوش خرید هامونو تقریبا کردیم ,امروز نشسته بودم لیست مهمان بنویسم ,رفتم از مامانم بپرسم فلانی چند نفرن?! که گفت صبا یکم دست نگه دار!!!! گفتم چرا ... گفت داداشت از تو بزرگتره ولی هنوز ازدواج نکرده ,درست نیست تو زودتر عقد کنی  داداشت دق میکنه!!!!! هاج و واج نگاهش کردم ,یعنی چی مامان? داداش که نامزد هم نداره من صبر کنم  تا عقد کنه! گفت تو یکی دوسالی صبر کن تا منم واسه داداشت یه زن خوب پیدا کنم!!!!!!!!!!! بعد سریع واسش عقد و عروسی
یک انقلاب دینی می‌گوید دین باید به عنوان پایگاه حرکت برای بشریت مطرح باشد. و این ادعای کوچکی نیست. و روشن است که بدون انقلاب اقتصادی (و تحقق عدالت راستین – اقامه قسط)، انقلاب فرهنگی نیز تحقق نخواهد یافت. این واقعیت الهی تاریخ را بارها یادآوری کرده‌ام که: اینکه پیامبران، انقلاب فرهنگی و انقلاب اقتصادی را با هم مطرح می‌کرده‌اند، و در کنار «أنِ اعبُدوا الله»، موضوع بسیار مهم «أوفوا الکَیلَ وَالمیزان» را پیش می‌کشیده‌اند، برای همین است که
کربلایی امیر کرمانشاهی
#شور
میگن روضه دلمردگیه
میگن گریه افسردگیه
نمیدونن خبر ندارن
حسین آغاز زندگیه
اتفاقا روضه نور میده دلارو
اتفاقا گریه میبره دلا رو
اتفاقا حسین زنده کرده ما رو
ما پای همین پرچم
دلخوش به تولاییم
با گریه ی بر ارباب
ما فاتح دنیاییم
لا یطفئ و نور الله، نور ابا عبدالله(3)
جهت مشاهده ادامه متن روی ادامه مطلب کلیک کنید
ادامه مطلب
روزهایی که تازه همه چیز تمام شده بود و کاملا برایم روشن بود "دوران به هم برگشتن های کوتاهمان به پایان رسیده و این بار همه چیز جدیست" دائما فکر میکردم چرا یکبار با هم درباره ی پاتوق هایمان یا حداقل جاهایی که کمابیش رفت و آمد داشتیم صحبت نکردیم تا من زمان دلتنگی های نابود کننده ام بروم به امید دیدنش از دور یا حتی با دلخوش کنم به تنفس و حضور در جایی که او هم روزی حضور داشته و اکسیژن گرفته؟ فکر میکردم شاید پرسه زدن اطراف خیابانی که آخرین بار در
ما آدم های متوسطی بودیم ، با در آمد های متوسط ، شادی های متوسط ، آرزو های بزرگ ... دلخوش بودیم به سینماهای سه شنبه ، به ذرت مکزیکی های غروب زمستان بعد از کلاس کنکور ، به آل استار های قرمز فیک ، به پیچاندن کلاس های ریاضی مهندسی و کافه گردی ها ، به چای و کیک یزدی های محرم دانشگاه ، به لباس قرض گرفتن های قبل عروسی ، به سالی یکبار شمال و مشهد ... می خندیدیم ، حسودی می کردیم ، بغض می کردیم ،خیال میبافتیم ! مثلا فکر میکردیم ته دنیاس اگر یکروز برویم استانبو
گاهی چیزهایی را جدی میگیریم و خودمان را میکشیم که به آن برسیم،  اما وصالش که دست میدهد شوق و اشتیاقش هم میرود!  این یعنی آنچه میجستی و خودت را در هوایش میکشتی آنی نبود که تصورش میکردی و میخواستی. 
آدم ها، مکان ها، شأن ها، کارها و... این گونه اند. گاهی همان را که داری باید بچسبی و بخواهی و توسعه و تعمیقش بدهی که موفقیت و رشد و فرج تو در آن است.  اما خستگی ها، تلقین ها، جو گیری ها و تحولات دیگران تو را به هیجان و ریسک میکشاند و رها میکنی آن چه را که د
✨✨ و قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنَا ۖ قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونً (21 - فصلت)⚡️و آن‌ها به اعضاء بدن گویند: چرا بر اعمال ما شهادت دادید؟ آن اعضاء جواب گویند: خدایی که همه موجودات را به نطق آورد ما را نیز گویا گردانید و او شما را نخستین بار بیافرید و باز به سوی او بازگردانیده می‌شوید.
⚜️ مواظب باشیم که حضرت حق دوربین مداربسته‌ای بر
در هنگام غیبت، اگر مردم حکومت ولی فقیه را پذیرفتند بر اوست که تلقی انسان ها را عوض کند و هدف حکومت و جایگاه انسان در جهان را مطرح سازد تا خیال نکنند که جامعه انسانی یک دامپروری بزرگ است و به نان و مسکن دلخوش نشوند و در انتظار معصوم، به روحیه و فکر و برنامه و عمل خویش سامان دهند و در دشمن نفوذ کنند. 
 
نامه های بلوغ
مرحوم علی صفایی حائری
عین صاد
 من آدمِ دلتَنگی هستم، ازون دلتنگا که یادشون نمیره آدمارو، ازونا که لیستِ مخاطبین گوشیشون پٌر از شمارَست، شماره ی آدمایی که شاید یه بار اتفاقی دیدمشونو دیگه هرگز تکرار نشدن ...
 من آدمِ دلتنگی هستم، من حتی دلم واسه اون راننده ی پیر که پارسال بِهِم زردآلو داد تنگ شده یا اون خانومه که روزِ درختکاری تو پارک باهم درباره ی محیط زیست حرف زدیم حتی واسه اون دختره که ازم بدش میومد و همیشه پشت سرم حرف میزد !..
 من آدمِ دلتنگی هستم و دلتَنگیام یه روزا او
به نام خدای خاک چادرِ مادرها ...
بچه‌ که شیطنت میکند. میگویند مادرش را بیاورد. من خجلم که مادرم بداند چه کار کردم.
خدایا! تو را به مادرم که نه، به خاک چادرش قسم میدهم که ببخشی... 
منِ ره گم کرده‌ی شرمنده قصد برگشتن دارم. نیازمندم به حال و هوای ناب ۱۸ سالگیم... 
اجازه هست؟! 

امانتداری:
 عنوان به گمانم از سید حمیدرضا برقعی
پی‌نوشت:
۱- بی پناه و بی‌کسم مادر پناهم باش
آخرین امید شب های سیاهم باش
منو گریه...
منو زاری...
منو روزای بی‌یاری‌...
فقط دلخوش به
قایقی کوچک در یک دریای بی انتها.
بلند می‌شود و دور و برش را نگاه می‌کند.
همه چیز بی انتهاست.هیچ چیز مطلق نیست.ثباتی در کار نیست.
قایق کوچک دیگری را می‌بیند.شاید کسی در آن قایق است که بلدِ راه باشد.شاید یک راهنما.شاید نجات.می‌خواهد حرکت کند به سمتش.پارو کنار دستش است.ولی او دل می‌سپارد به جریان باد و موج دریا.بادی که هیچ وقت او را نجات نمی‌دهد.موجی که او را سرگردان تر می‌کند.از قایق نجات دور می‌شود.دیگر نمی‌تواند به آن برسد.خودش را سرزنش می‌
 
 
جز خیل اشک و آه سپاهی به ما نداد
با این وجود فرصت آهی به ما نداد
 
ما را مقرّبان حریمش حساب کرد
جز درد و داغ منصب و جاهی به ما نداد
 
ما را برای عبرت خلق آفریده بود
از سجده غیر نامه‌سیاهی به ما نداد
 
ما مثل کوه سرکش و دربند مهر او
او جز ستیغ تیغ پناهی به ما نداد
 
دلخوش به رحمتیم که در پنج روز عمر
 مستی مجال هیچ گناهی به ما نداد
 
 
دردهای ناگفتنیمن از غصه هایم حرف نمی زنمتا کسی فکر نکند مغزم را چیزی خوردهیا فکر نکند کسی آن را با مغز خودش عوض کردههمه ی دردهایم را در قابِ سکوترو به پنجره، آذین بستم.و دردِ نداری هایم رابا گریه تسکین دادم.گریه اما هیچ دردی از من دوا نکرد!جز آنکه مرا با انبوهی وهم تنها گذاشتو اسکلتِ وجودم را خاکستر کردو ثانیه ثانیه لحظاتِ شیرینم را از من گرفت. و به جای آن ثانیه هایی تلخ تقدیم من کرد. من از غصه هایم هیچ نمی گویمتا کسی فکر نکند به فکر ( من بودن)
در نگاه قرآنی، مراحل متعالی و برتری از کمال وجود دارد ، این مراتب از کمال با بهجت و سروری نامتناهی و بیکران همراه است ،  از طرفی انسان نیز موجودی است که شایسته این شادی و رضایت و خشنودی می‌باشد ، لذا انسان سعید که سرور و شادی همیشگی و مستمر دارد هرگز به شادی مقطعی و گذرا دلخوش نبوده و بسنده نمی‌کند.
ادامه مطلب
چجوری بفهمیم گاهی مرگ بهتر از زندگیه. فکر میکنم تو این مقطع از زندگی ام که احساس میکنم وجودم هیچی نیستو باید بمیرم. این که تمام آرزوهای دورو درازم براورده قرار نیست بشه. وجود من هیچ ارزشی نداره. من یه آدم مزخرفم.  تهش چی ازم میمونه چند تا عکس؟ که البته هیچکس بهش دسترسی نداره و در نهایت از بین میره. نمیدونم این فکرا چیه. دوباره سراغم اومده. چرا دارم زندگی میکنم وقتی اینقدر مزخرفم. وقتیوجودم ارزشی نداره وقتی برای هیچ کس مهم نیست بودو نبودم حتی ب
به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است
بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است
این غزل های زلالی که ز من می شنوی
چشمه جاری اندوه دلی دریایی است
چند وقت است که بازیچه مردم شده ام
گرچه بازیچه شدن نیز خودش دنیایی است
امشب ای آینه تکلیف مرا روشن کن
حق به دست دل من؟ عقل ؟ ویا زیبایی است؟
دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین
به خداوند که معشوقه من بالایی است
این غزل نیز دل تنگ مرا باز نکرد
روح من تشنه یک زمزمه نیمایی است..


بهروز یاسمی
هیچ وقت فکر نمی کردم غم انگیز ترین تصویری که از زندگی توی ذهنم نقش می بنده صحنه ی یک پاسپورت روی باجه ی دفتر پیشخوان باشه!
باز پناه اوردم به نوشتن؛تلافی شونه هایی که نبودن تا اشک هامو خالی کنم،لای تک تک این سطر ها پر از بغضه...
قبلاً همین جا نوشتم،مدتها بود تنفر عجیبی نسبت به زندگی پیدا کرده بودم.حتی گاهی خودکشی رو مرور میکردم و به نتیجه نمی رسیدم.اما با چیزهای کوچکی که هنوز بهشون دلخوش بودم خودم رو سرگرم میکردم. سعی میکردم فراموشی رو با کمک او
چندوقتی هست دارم دکتر دوا میکنم حالم خوب بشد اما نمیدونم چرا هرچی دکتر میرم میگه از اعصابت هستش باید کم فکر کنی تا خوب بشی
اما انگاری دکتر نفسش از جای گرم بلند میشد این حرف رامیزند باید فکر نکنی او خبر از دل وا مونده من نداره اجاره خونه عقب افتاده قسط وام عقب افتاده وهزارو یه کوفت خوره دیگه اگه منم حقوق ماهیانه بالای 5ملیون داشتم به قول یارو دردی داشتم دیگه نه والله نداشتم اما نمیدونه ماهیانه 900هزارتومن دارم حقوق میسونم از محل کارم
آخه این چه
به نظر حقیر بهترین کتاب برای مطالعه آن کتابی‌است که توسط نویسنده یا ویراستار یا ناشر به فصل‌ها یا بخش‌های حدودا ده صفحه‌ای تقسیم‌بندی شده باشد. اینگونه کتابی را می‌شود کنار تخت گذاشت تا در سگی‌ترین و له‌ترین روزان و شبان زندگی هم بشود اقلا یک فصلش را خواند و بعد سرت را بگذاری و بگیری بخوابی یا بروی سراغ بدبختی‌های دیگرت و دلخوش باشی که آهسته و پیوسته داری کتابی را تمام می‌کنی و دو زار سواد و شعور دستت را می‌گیرد در بلند مدت. وگرنه کتاب
بالاخره اتوبوس براه افتاد و خودم را به دست زمان سپردم. اعتراف میکنم از همان دقایق اولیه حالم حسابی دگرگون شد, یا به بیانی دیگر عصبانیت وجودم را فرا گرفت. دست هر کس تسبیحی بود و مثلا مشغول ذکر . این حالت وقتی بیشتر آزارم میداد که مسبحین مردان جوانی بودند که سفت به زن های جوان ترشان چسبیده بودند و سرشان در لاک خودشان بود و انگاری در این دنیا نبودند. دختران و پسران مجرد هم با موبایل هایشان مداحی و روضه گذاشته بودند و  اصوات مثل گرز آتشین بر فرق سر
نگفته بودمتان. آن شب که عملم قطعی شد، یک آن لرزه به جانم افتاد که من اگر بمیرم، هیچ از من به جای نخواهد ماند ... هنوز هم می‌گویم ترسم از عمل نبود ... ترسم از چیز دیگری بود ... شما نمی‌دانید چه قدر، چه قدر، چه قدر سراپایم را استیصال گرفته بود. راستی راستی هیچ کاری نکرده بودم که بتوانم به آن دلخوش باشم ... پدر که رفت تا با دکترم حرف بزند موبایلم را برداشتم و خیلی از نوشته های این جا را که از دسترس خارج کرده بودم، به صفحه برگرداندم. نه از سر ناچاری ... نوش
امروز دلتنگم، نمی‌دانم چرا! شاید...این عمر با من راه می‌آید؟ نمی‌آید؟اصلاً چقدر از راه مانده؟ من کجا هستم؟کی اختیار لحظه‌هایم رفت از دستم؟دلخوش به رفتن بودم اما راه گم کردماین راه روشن را چه شد ناگاه گم کردمحتی چراغ روشنی هم این طرف‌ها نیستدر ازدحام ابرها، خورشید پیدا نیستفانوس دل، می‌خواهد ای خورشید، نور از توخیری ندارد باقی این عمر دور از تواین نامه را با خود نسیم آورده، می‌خوانی؟از عاشقی در راه مانده، او که می‌دانی
ادامه مطلب
بهار قلب من 
تمام شد.تمامِ تمام.یک سال دیگر هم تمام شد.چه قدر زود!چشمم را روی هم گذاشته بودمکه سال نو آغاز شدو چشم که باز کردم و دیدم تمام شد.به همین زودی.
آقا!در سالی که گذشت، از دست من راضی بودی؟من دوست خوبی برای تو بودم؟به دوستی‌ام چه نمره‌ای می‌دهی؟چند بار دلت را شکستم؟حساب، دستت هست؟چند بار لبخند به لبت نشاندم؟جایی نوشته‌ای؟خانۀ محبّتت در دلم آبادتر شده یا ویران‌تر؟
دلم نمی‌آید این سؤال را بپرسمولی آزارم می‌دهد.نپرسم، آرام نمی‌گیر
مروجان عرفان های
تقلبی برای اثبات روش خود مجبور به نفی دیگران هستند و به واقع اثبات خود را در
نفی دیگران می بینند. آنان بخاطر بی مبنایی و تهی بودن از عمق علمی، افراد را
دلخوش به سرگرمی ها و شعارهای جذاب می کنند تا از این طریق برای خود فضایی دست و
پا کنند.

ادامه مطلب
به سلامتی و دلخوش ، به دومین سال برگزاری دورهمی های بلاگی ، به بنیان گذاری هولدن فقید رسیدیم
به رسم گذشته و با امید تبدیل شدن این رسم به یک سنت بین بلاگرهای اهل قلم ، قصد داریم دوباره دور هم جمع شیم ، حرف بزنیم ، بخندیم ، شاید حتی جر و بحث کنیم و این وسط اگر پول داشتیم یه چندتا کتاب هم بخریم که کتابخونمون خوشگلتر شه!
باری به هر جهت
جمعه صبح ، ۱۳ اردیبهشت بین خواص آن حضرت (هولدن کبیر) به عنوان روز رفتن به نمایشگاه کتاب انتخاب شده...
ساعت و محل دقیق
 
در آنجا بیش از یک هفته ماندم. در این مدت صورتم را تراشیدند و این نخستین باری بود که صورتم تراشیده می شد. بار دوم طی بازداشت دیگری بود که در جای خود از آن یاد خواهم کرد.
 
در مورد تراشیدن صورت، شنیده بودم که در اردوگاه ها صورت را خشک خشک و بدون آب و صوابون می تراشند که کاری زشت و دردآور است، لذا در راه بیرجند به مشهد، خود را برای استقبال از این لحظه وحشتناک و آزردن پوست صورت آماده می ساختم.
زمان تراشیدن صورت فرا رسید، سلمانی آمد و من با نگرانی و
چگونه با کمبود امکانات موفق شویم؟
 
 
کمبود امکانات گاهی از امکاناتی که داریم می توان امکان جدید خلق کرد اما گاهی حیفمون میاد و به همین دلیل نمی توانیم  برای موفقیت امکانی را ایجاد کنیم.پسر 10 ساله چینی که دست چپ خود را از دست داده بود و پدرش برای نجات او از افسردگی او را به یک استاد جودو معرفی می کند و او ماه اول با او بدنسازی کار کرد و در این مدت فقط یک تکنیک به او یاد داد ,روز مسابقه همه را شکست داد و برنده شد علت را پرسیدند او گفت وقتی ما مدت ه
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
قسمتی از متن نوحه »
میگن روضه دلمردگیه میگن گریه افسردگیه …نمیدونن خبر ندارن حسین آغاز زندگیه  ♬♫♪اتفاقا روضه نور میده دلارو اتفاقا گریه میبره بلا رو …اتفاقا حسین زنده کرده ما رو ما پای همین پرچم  ♬♫♪دلخوش به تولاییم با گریه به ثارالله فاتح دنیاییم …
این سوز و آه و بکا لا تبرد ابدا میگن بسه غصه بسه غم  ♬♫♪میگن بازی شال و علم نمیدونن با روضه شدیم رها از زیر بار ستم …اتفاقا این غم باعث نشاطه اتفاقا این شال پرچم ح
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
قسمتی از متن نوحه »
میگن روضه دلمردگیه میگن گریه افسردگیه …نمیدونن خبر ندارن حسین آغاز زندگیه  ♬♫♪اتفاقا روضه نور میده دلارو اتفاقا گریه میبره بلا رو …اتفاقا حسین زنده کرده ما رو ما پای همین پرچم  ♬♫♪دلخوش به تولاییم با گریه به ثارالله فاتح دنیاییم …
این سوز و آه و بکا لا تبرد ابدا میگن بسه غصه بسه غم  ♬♫♪میگن بازی شال و علم نمیدونن با روضه شدیم رها از زیر بار ستم …اتفاقا این غم باعث نشاطه اتفاقا این شال پرچم ح
از صبح درس درست و حسابی نخوندم...باید برای ادامه ی کارهای فارغ التحصیلی میرفتم دانشگاهی که از تک تک کارمندهای متنفرم و نمیدونم این چه مرضیه که هروقت میخوام برم دانشگاه دلم یک حالی میشه...از شب قبل توی روده هام رخت میشورن...
رفتم،سامانه قطع بود و کارهام موند...آمدم خونه.نتونستم درس بخونم...خودم رو با وُیس درسی مشغول کردم که سر خودم رو گول بمالم اما خودم که میدونم عملا کاری نکردم...دندونم از هفته ی قبل درد میکنه و دندون پزشک عزیزم مرخصی بود...امروز ن
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



دریافتمدت زمان: 4 دقیقه 12 ثانیهنماهنگ زیبای امان نامه از سینا دلخوش 
برای مستند نبرد خاموش
ادامه مطلب
ضمیری آرام و‌مطمئن، برای کسی است که بیش از #حوادث و #اتفاقات، دلخوش به #وعده_های_صادق باشد.وعده هایی که یکی پس از دیگری در حال تحقق هستند، وعده هایی که آغاز شمارش معکوس برای اتفاقی عالم گیر است
ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم را در شهادت سردار قاسمی دیدیم...حالا خواهیم دید«إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا»(۱)ی بهترین وکیل را در حق سردار حاجی زاده  و بعد منتظر عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ(۲) می مانیم ، گرفتار کردن همان مشر
این مثنوی حدیث پریشانی من استبشنو که سوگنامه ی ویرانی من استامشب نه اینکه شام غریبان گرفته امبلکه به یُمن آمدنت جان گرفته امگفتی غزل بگو غزلم، شور و حال مُردبعد از تو حس شعر، فنا شد، خیال مُردگفتم مرو که تیره شود زندگانیمبا رفتنت به خاک سیه می نشانیمگفتی زمین مجال رسیدن نمی دهدبرچشم باز، فرصت دیدن نمی دهدوقتی نقاب، محور یکرنگ بودن استمعیار مهر ورزیمان، سنگ بودن استدیگر چه جای دلخوشی و عشق بازی استاصلاً کدام احمق از این عشق راضی استاین عشق
از آدمها نوشتن رو دوست‌‌‌دارم، انگار که میتونم یه جا ثبتشون کنم و با هربار خوندن دوباره دوسشون داشته باشم.
ایندفعه نوبت سحره.
دو سه سال اول دبستان رو باهم بودیم، اما حقیقتش ازش خوشم نمیومد. یه دختر ساکت بود که کم ارتباط می‌گرفت و وحشتناک باهوش و زرنگ و رقیب من تو درسا و دلبری از معلما :).
راهنمایی دوباره باهم بودیم... خونشونم نزدیک خونمون شده بود، از یه جایی به بعد کم کم تو درسا باهم همگروهی شدیم و پامون به خونه ی هم باز شد،البته لازمه اضافه ک
بسم الله الرحمن الرحیم—نظریات شخصی است- در فضای مجازی عرفان هندی- مطرح شده است که یک نمونه ان ترجمه گیتی  خورشید دل- از- دی پاک چوپارا میباشد اگر ان عرفان با عرفان اسلامی  مقایسه نشود سرانجام به شکست برمیخورد وبه ان هدف اش نایل نمیشود ان هدف همچنان رویائی  واساطیری باقی می ماند گرچه که میخواهد از ئسیله عبور کند وبه وسیله دل نبدد گرچه وسیله انسان را  به حقیق هستی ماورا وسیله میرساند دریان حد ارزشمنداست ودل بستگی تامی وتمامی هم نباید داشت وب
در رو باز میکنم و میام تو، فضای خونه نیمه تاریکه و یکمم خفه، کولر رو روشن میکنم، تلویزیون رو روشن میکنم و رمز گوشیم که تو شارژ هست رو میزنم، تلگرام رو باز میکنم، تو یه کانالی یه چیزی میخونم و دلم میخواد بیام تو وبلاگ در مورد حسی که بهم منتقل کرد بنویسم. میرم از تو اتاق لپ تاب رو میارم و میشینم تو پذیرایی نیمه تاریکمون پست رو مینویسم، همین پستی که الان درحال خوندش هستین. امشب قراره چندین صفحه از دفترچه یادداشتم با جملاتی که یه عالمه بار سنگین ب
صحبت خاصی ندارم، منتها ۲۰ نفری که میخونن من رو و هیچ نشونی ازشون ندارم من رو آزار میدن(بیاید خودتون رو بگید به من لعنتیا، کارتون ندارم) . البته الان بهانه گیر هم شدم. اصولا فکر میکردم این کرختی نهایتا تا الانا دیگه از من بکشه بیرون، منتها شواهد دارن به خاطرم میرسونن که: پلشت! این تویی که باید به کرختی فائق بیای و این صحبتا. فعلا سعی ندارم این تنهاییم رو عمیق تر کنم، و خب باید بشینم برنامه‌ی مبسوط و دقیقی برای ادامه زندگی بچینم. از این لحظه اگه ک
در نگاه قرآنی، مراحل متعالی و برتری از کمال وجود دارد ، این مراتب از کمال با بهجت و سروری نامتناهی و بیکران همراه است ،  از طرفی انسان نیز موجودی است که شایسته این شادی و رضایت و خشنودی می‌باشد ، لذا انسان سعید که سرور و شادی همیشگی و مستمر دارد هرگز به شادی مقطعی و گذرا دلخوش نبوده و بسنده نمی‌کند.مشخصه شادی مستمر و سعادت حقیقی این است که دائمی بوده و برای آن کرانه ای نمی‌توان تصور کرد ، حال آن که شادیهای گذرا ، محدود به یک مقطع بوده حضوری غ
شب شده است و من مانند شبهای گذشته دلخوش به دیدن فیلمی که بیش از صدبار دیده ام و امیدوار به فردایی که قرار است همچون چند ماه گذشته تلاش برای زندگی را در آن آغاز کنم.
وقت و بی وقت در هر زمان از روز که به خوابی اجباری برای فرار از واقعیت تلخ لحظه ها میروم رویایی میبینم که سراسر رازها و نمادهایی از زندگی هست که من آن ها را درک نمیکنم و بیشتر مشوش میشوم مانند مسافری خارچی که راهنمای کشور سفر کرده به آن به جای هدایت بیشتر او را سر درگم تر میکند.
بعضی رو
شب شده است و من مانند شبهای گذشته دلخوش به دیدن فیلمی که بیش از صدبار دیده ام و امیدوار به فردایی که قرار است همچون چند ماه گذشته تلاش برای زندگی را در آن آغاز کنم.
وقت و بی وقت در هر زمان از روز که به خوابی اجباری برای فرار از واقعیت تلخ لحظه ها میروم روبایی میبینم که سراسر رازها و نمادهایی از زندگی هست که من آن ها را درک نمیکنم و بیشتر مشوش میشوم مانند مسافری خارچی که راهنمای کشور سفر کرده به آن به جای هدایت بیشتر او را سر درگم میکند.
بعضی رویا
دانلود آهنگ جدید امیر آرتام سیم آخر
Download new Music Amir Artam sime akhar
آهنگ جدید امیر آرتام بنام سیم آخر
به سرم زده که از عشق تو رد شم برم با تموم آدمها عین تو بد شم برم
عین دلخوش چند تا رفت آمد شم برم دلت تنگ نمیشه دلت خنک نمیشه
 
 
 
دانلود آهنگ با کیفیت 320
 
متن آهنگ سیم آخر
 
آهنگ های امیر آرتام
نیازی به دوربین عکاسی حرفه ای هم نیست فقط کافیست گوشی هوشمندت را برداری و کمی از شهر و آدم هاو شلوغی هایش فاصله بگیری و به اطرافت نگاه کنی. از آن نگاه های معمولی که همیشه میکردی هم، نه ، نگاهت را عوض کن . سعی کن عینک بدبینی ات را  دور بیندازی و از پشت دوربین گوشی ات اطرافت را ببینی . سعی کن مانند عکاسان و جهان بینان دنیا را بنگریآن وقت خواهی دید که دنیا چقدر زیبا بوده و تو هرگز متوجه این زیبایی ها نبوده ای. زیبایی هایی که عکاسان سعی میکنند آن ر
نیازی به دوربین عکاسی حرفه ای هم نیست فقط کافیست گوشی هوشمندت را برداری و کمی از شهر و آدم هاو شلوغی هایش فاصله بگیری و به اطرافت نگاه کنی. از آن نگاه های معمولی که همیشه میکردی هم، نه ، نگاهت را عوض کن . سعی کن عینک بدبینی ات را  دور بیندازی و از پشت دوربین گوشی ات اطرافت را ببینی . سعی کن مانند عکاسان و جهان بینان دنیا را بنگریآن وقت خواهی دید که دنیا چقدر زیبا بوده و تو هرگز متوجه این زیبایی ها نبوده ای. زیبایی هایی که عکاسان سعی میکنند آن ر
 چجوری میشه نوشت و نوشت و نوشت و انقد نوشت تا مرد؟ الان دقیقا خواستار یه چنین موقعیتیم. همونجوری که وقتی زنگ می خوره و مث وحشیا داریم کیفمونو میذاریم رو دوشمونو میدویم بیرون و اون وسط ایکس به ایگرگ میگه "بِکَّن بریم" و ضعف میریم از خنده. دلم می خواد بِکَّنَم برم؛ نمی دونم اونجا مرز داره یا نه. ولی می دونم هرجاییه جز اینجایی که من هستم. 
 خب می دونی از یه جایی به بعد دیگه نسبت به مقدساتتم بی تفاوت میشی. اونجا اصن جای خطرناکی نیستا. هس؟
جای خطرناک
دیروز بود .خوابیده بودم .به ماندگاری احساساتم نگاه کردم .هیچ کدام ماندگار تر از این یکی نبود .نگاه کردم به خودم .لرزیدم از ترسِ اینکه دوباره کاری کنم که وجودم طرد شوم .دلم قرص شد که نمی کنم اینکار را دیگر .به ماندگاری این احساس نگاه کردم .به ابعادش فکر کردم .به اینکه چرا مانده بی آنکه حرفی بزنم ؟
ناگهان تک تک سلول های تنم به ارتعاش درآمد .آنچه را فهمیدم که نمی دانستم .که "دوست دارم" و نمی خواهم بازگویش کنم ،نمی خواهم تصاحب کنم ،نمی خوام ردی بر قلب
سازمان مجاهدین فرقه ضد بشری رجوی که بعد از جابجایی از همجواری ایران به
آلبانی و پایان وعده های هر ساله سرنگونی و بن بست تشکیلات نظامی و بی معنی
شدن کلمه ارتش به اصطلاح آزادیبخش و بسته شدن دریچه پذیرش و از کار افتادن
صدای فریب و نیرنگ از رادیو فرقه که روزی جوانان ایران زمین را مخاطب قرار
می داد و فریاد می زد از هر راهی که می دانید و می توانید به ارتش به
اصطلاح آزادیبخش بپیوندید ، حال در باتلاق آلبانی گیر افتاده و راه گریزی
برایش باقی نمانده
دانشگاه برای من تبادرکننده تلخی است تا شیرینی.. دانشگاه برای من یک جای پرت دورافتاده است که آخر نفهمیدم دقیقا چرا وقتم را برای رفتن به آنجا تلف میکنم.. دانشگاه، اصلا خود کلمه دانشگاه مرا ناراحت میکند.. اساتیدی که نمیفهمند چه بگویند و هیچ دغدغه و مسئولیتی نسبت به دانشجویان خود ندارند و دانشجویان و همکلاسی‌هایی که فرسنگها از هم دورند... یک محیط سرد که انگار سکوت حرف اول و آخر است... خاکستر مرگ پاشیده بودند در آن فضا.. تبلور آینده‌ای که بعید است ب
دانشگاه برای من تبادرکننده تلخی است تا شیرینی.. دانشگاه برای من یک جای پرت دورافتاده است که آخر نفهمیدم دقیقا چرا وقتم را برای رفتن به آنجا تلف میکنم.. دانشگاه، اصلا خود کلمه دانشگاه مرا ناراحت میکند.. اساتیدی که نمیفهمند چه بگویند و هیچ دغدغه و مسئولیتی نسبت به دانشجویان خود ندارند و دانشجویان و همکلاسی‌هایی که فرسنگها از هم دورند... یک محیط سرد که انگار سکوت حرف اول و آخر است... خاکستر مرگ پاشیده بودند در آن فضا.. تبلور آینده‌ای که بعید است ب
 
بالاخره دکتر علی کریمی فیروزجایی هم به رغم اعمال فشار از ما بهتران، توسط شورای نگهبان تأیید شد و با حضور او شوری وصف ناپذیر در فضای رقابتی انتخابات مجلس شهرستان بابل پدید آمد.
این اتفاق خوب و امید بخش را به طبقات محروم و پابرهنگان و حاشیه نشینان و مستضعفان و ولی نعمتان حقیقی انقلاب تبریک عرض می کنم.
رقیب اصلی علی کریمی در انتخابات پیش رو، هیچ یک از نامزدهای موجود نیستند. رقیب اصلی او قبیله هزار فامیل، اختاپوس چنبره زده بر کانون های قدرت و
 سلام ، آهنگ افسار محسن چاووشی رو گوش دادید ، آهنگ خیلی قشنگ و احساسی هست. متن آهنگ براتون آوردم
متن آهنگ افسار از محسن چاوشی و سینا سرلک
گفته بودم بی تو می میرم ولی این بار، نه گفته بودی عاشقم هستی ولی انگار، نه هـــرچه گویی دوستت دارم به جز تکرار نیست خو نمی گیرم به این تکرار طوطیوار، نه تا که پا بندت شَوَم از خویش می رانی مرا دوست دارم همدمت باشم ولی سر بار، نه قصد رفتن کرده ای تا باز هـم گویم بمان بار دیگر می کنم خواهش ولی اصرار، نه گه مرا پس
گاهی اوقات مشکلات و گرفتاری ها آدم رو کلافه میکنه، جوری که آدم با خودش فکر میکنه و حتی گاهی زمزمه میکنه که زندگی همینه... همین مسیریه که مجبوری بری. کاری ندارم که این عقیده درسته یا نه ولی زاویه دید فاضل رو دوست دارم. از اینکه از همین جمله به ظاهر نه چندان مثبت؛ بار معنایی عمیقی رو برداشت میکنه.گفتم شاید شما هم خوشتون بیاد. به نظرتون شاه بیت اش کجاست؟
یک رود و صد مسیر، همین است زندگیبا مرگ خو بگیر! همین است زندگیبا گریه سر به سنگ بزن در تمام راها
بعدها، اگر اجل مهلت داد خواهم گفت برایشان از این سال و روزهایش. که چه سخت بود و پرالتهاب. پر از شکنجه و عذاب، پر از مصیبت و بلا. مدام دروغ می‌گفتند. مدام چیزی برای مخفی کردن و پنهان نگه داشتن داشتند. اشک می‌زیختیم و نفرین می‌کردیم و آه می‌کشیدیم. مدام جان می‌کندیم که زنده بمانیم. بلا بود که از زمین می‌رویید و از آسمان می‌بارید. سیل می‌کشت. زلزله می‌کشت. موشک می‌کشت. گلوله می‌کشت. مرض می‌کشت. همه چیز در عهدی نانوشته کمر بسته بودند به نابود
کنسرتی که دیشب رفتم صرفا برای کمی شادی و جیغ و داد بود الحق بدم نبود
راستش اولش که رفتم دیدم همه نوجوونن یکم به خودم فحش دادم که آخه دختر کی به پیشنهاد دختر دایی ۱۵ سالش میره کنسرت ولی دیگه بعدش گفتم رها کن و لذت ببر حالا که اومدی
کلا همه دبیرستانی بودن پسر بچه ی کناریم که گمونم نهایت ۱۲ سالش بود پشت سرم چند تا دختر و پسر دبیرستانی نشسته بودن دخترا نگران امتحان عربی فرداشون بودن و یکی از پسرا داشت توضیح میداد که چرا از تیزهوشان اخراجش کردن چی ش
از دیرباز در شهر قزوین‌ و بخشهای‌ گسترده‌ آن‌ بافتن‌ گلیم‌، جاجیم‌، قالی‌ و قالیچه‌ رواج‌داشته‌ و زنان‌ و مردان‌ ایلات‌ و عشایر این‌ منطقه‌ تاریخی‌ روزهای‌ فراغت‌ خود را به‌ بافتن‌فرش‌ اختصاص‌ میدادند. هنوز هم‌ در تمامی‌ روستاها بافتن‌ گلیم‌ و جاجیم‌ کمابیش‌ رواج‌ داردو جزو آئین‌ و عادات‌ مردم‌ روستانشین‌ است‌.
اگر زن‌ روستایی‌ بیشتر به‌ بافتن‌ گلیم‌ و جاجیم‌ دلخوش‌ کرده‌ و کمتر به‌ بافتن‌ قالی‌ وقالیچه‌ می‌پ
چه روزهای عجیبی است این روزها... .
البته حس روزهای خانه نشین بودن برای من عجیب نبوده است هیچگاه.
سالهاست که خانه نشین هستم.
از دوماه قبل از بدنیا آمدن حسین.
این خانه نشینی خود خواسته بوده اما شیرینی ها و غم های آن همیشه بهم آمیخته است.
اینکه در خانه هستی و میبینی باید باشی که این سالهای تکرار ناشدنی، کمی درست تر بگذرد و از طرفی هم قطارانت را میبینی که در اجتماعند و رو به رشد.
و هزاران بار شکر، خداوندی را که برای این سالهای من چنین مقدر کرده است.
دا
دل خوش از آنیم که حج میرویمغافل از آنیم که کج میرویمکعبه به دیدار خدا میرویم او که همینجاست کجا میرویمحج بخدا جز به دل پاک نیستشستن غم از دل غمناک نیستدین که به تسبیح و سر و ریش نیستهرکه علی گفت که درویش نیستصبح به صبح در پی مکر و فریبشب همه شب گریه و امن یجیب

++++شاعر حسین عبدی پور++++
طبقه بندی احزاب بر حسب گرایش های عقیدتی : 
لارنس لاول احزاب سیاسی را بر اساس عقاید و گرایش های عقیدتی آنها به صورت ٤ بخش تقسیم بندی نموده است: 
١- لیبرال ها : آنهایی هستند که در قسمت اعتدالیون قرار گرفته ، موافق تغییر  و تحول اوضاع بوده  و همچنین از وضع موجود نیز راضی  هستند ، از لحاظ گرایش عقیدتی احزاب ، در طبقه ((لیبرال)) قرار میگیرند. 
 
٢- محافظه کاران : آنهایی هستند که در قسمت اعتدالیون قرار گرفته ، از وضع موجود راضی بوده و همچنین مخالف تغیی
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است
امروزه پیدا کردن سایت انگلیسی  رسانه
های  کشورونزوئلا بسیار مشکل شده است وهرچه
است سایت های متعلق به امریکا ویا ونزوئلادرامریکا است مردم ونزوئلا یکی ازباتمدن
ترین کشورهای امریکای لاتین هستند که نشان ان این است که به سمت کمونیست نرفتند-
ولی بعلت قلت جمعیت به خودکفائی روی نیاورده بودند که امرزئه با وضع بسیار دشواری
روبرو هستند وتنها مرفعین بیدرد طرفدار امریکا است- درمحل سوق الجیشی بسیارمهمی هم
قرارد
در این بخش در هفته یک بار به مهمترین اتفاق هفته قبل خطه آذربایجان که بیشترین واکنش‌ها را بین مردم، رسانه‌ها‌ و.. داشته پرداخته خواهد شد. مطلب این هفته مربوط به بحث احیای دریاچه اورمیه است.
طی هفته‌ها‌ی اخیرو همزمان با تدبیر و لطف آسمانی یعنی بارش برف و باران شاهد بازگشت نگین خطه آذربایجان به روزهای اوج زیبایی و پربرکت خود بودیم. همین امر هم باعث شد بسیاری از احیای دریاچه آذربایجان صحبت نمایند و ردپای تدابیر دولتی را نشان دهند و برخی دیگر
قسمت اول را بخوان https://t.me/peyk_dastan/14692
قسمت 166
روبه رویم زانو می زند. دست هایش را روی دست هایم می گذارد. دوری نمی کنم از این گرمایش، که همیشه به دنبالش آواره و حیران بوده ام.
-ببخشید عزیزم. آره من مقصرم. من تو رو یکدفعه رها کردم. مقصر من بودم. ولی حال روحیم آنقدر خراب بود که نتونستم بیام دنبالت. من فقط به دنبال این بودم اسم هانیه را از زندگیم خط بزنم. بعدش هم برای داشتن آرسام تلاش کردم. وقتی که اوضاع روبه راه شد آمدم دنبالت. درست همون روز عقدت.
اشک هایم
به تاریخچه وبلاگ نویسی در جهان، ایران و حتی خودم اشاره نمیکنم! (اینجا رو بخونید)، اما از کوتاه نوشته های بعضی دوستان که بیشتر شبیه توئیت کردن هست غصه ام میگیره، ما برای به اشتراک گذاشتن عکس اینستاگرام داریم، برای کوتاه نویسی های روزانه توئیتر داریم، در کل شبکه های اجتماعی متنوعی هست که میشه مطابق با نوع نوشته ما در اون مطلب گذاشت یا نقطه نظرات رو نوشت. اما فضای وبلاگ نویسی و بلاگر بودن کمی فضای متفاوت تری نسبت به سایر شبکه های اجتماعی داره. م
پک صبحانه همایش
پک صبحانه همایش بیش از 60 دستور العمل صبحانه سالم ، به 11 دسته تقسیم شده اند :
جو دوسر ، تخم مرغ ، اسموتی ، کاسه ، نان سریع ، پنکیک و وافل ، تاکو صبحانه ، کلوچه های صبحانه ، نان تست ، کلوچه .
این که آیا شما کسی هستید که صبح چیزی دلخوش یا شیرین را میل می کنید ، یا دوست دارید از صبحانه در خانه لذت ببرید 
مطمئنا صبحانه سالم را که دوست دارید .
جو دوسر
جوها از فیبر پر شده اند ، بنابراین یک صبحانه سالم عالی هستند !
شما میتوانید داخل پکتون از
تاپیش از این اندکی دیرتر می رسیدم به سفره افطار و برای همین در جریان  صحبت هایشان قرار نمی گرفتم.
برای افطار که رفتم دیدم در حال غیبت هستند،روزه را افطار نکرده بلند شدم،چند دقیقه ای را به آشپزخانه رفتم و خودم را با شست و شوی دست هایم سرگرم کردم،یکبار،دوبار،سه بار،دیدم بی فایده است و صحبت هایشان تمام نمی شود و تنها آب را بی جهت اسراف کرده ام...
آمدم سر سفره ،صدایشان به قدری بلند است که نمی شود مانع شنیدن حرف هایشان شد...
کمی فکر میکنم ، ارام به گ
 
عنوان کامل پایان نامه :
 
 بررسی رابطه رهبر عضو و اعتماد به همکاران با رضایت شغلی کارکنان گروه صنعتی فومن شیمی
 
قسمتی از متن پایان نامه :
 
 
ابعاد سبک رهبری مبادلة رهبر- پیرو
لیدن و ماسلین چهار بعد برای مبادلة رهبر پیرو پیشنهاد کردند که عبارت اند از: همکاری و مساعدت(به عنوان مثال: اجرای کار در ورای آنچه در شرح شغلی بیان شده است)، عواطف(مانند دوستی و علاقه)، وفاداری(مانند وفاداری و تعهد متقابل) و احترام حرفه ای(مانند احترام به توانایی های ح
گذشته سیاه سازمان مجاهدین خلق که با خیانتهای متعدد مسعود رجوی جلوه بیشتری می گیرد حاکی از فریب و دروغ سران آن و بخصوص رجوی دجال می باشد که با خیانت به همسنگرهایش آغاز شد و با جنایت های بیشمار توسط سران خائنش در حق خلق همچنان ادامه دارد .مسعود رجوی خائن در سالهای قبل از پیروزی انقلاب و هم زمان با لو دادن سرکردگان سازمان مجاهدین خلق که نهایتا منجر به اعدام همه آنها به غیر از خود او گردید ، با پیروزی انقلاب و آزادی زندانیان سیاسی توانست از زندان
فکر کنم امسال بهار بود یا کمی قبل تر.از خوابگاه امده بودم خانه.وقت هایی که بین ترم خانه می ایم مثل جنگ زده ای هستم که دوباره به زندگی متمدن رسیده و از طرف هلال احمر معرفی اش کرده اند وسازمان های حمایتی مردم نهاد هم سعی می کنند حسابی برایش سنگ تمام بگذارند.در نهایت داغانی می ایم خانه گاهی..مثل ادم فضایی ای که سوختش تمام شده باشد می ایم به خانه پناهنده میشوم و پس از تجهیز دوباره برمیگردم خط.
داشتم می گفتم؛امده بودم خانه و شب کنار خواهرم خوابیده ب
     امروز پادکستی گوش دادم که می گفت تا آسوده شدین و همه چی خیلی روبراه بود، یه چلنج سخت برای خودتون تعریف کنید. این کار چندین مزیت داره:
- وقت فکر کردن به مسائل کوجک رو ندارین چون درگیر موضوع بزرگی هستید.
- هر چلنج برای ما پیشرفت و بهبود بحاصل میاره.
خلاصه ی موضوع که سختی به آدم کمک می کنه رشد کنه و توان ذهنی و بدنیش درگیر موضوع ارزشمندی بشه.
     یاد این افتادم که اوایل بچه داری برام خیلی سخت بود، بخصوص که به شدت از کمبود خواب رنج می بردم؛ ولی بع
روزی که بعد از ده سال کشمکش وارد خانه‌مان شدیم، این صحنه، حالیمان کرد که برای نفس راحت کشیدن خیلی زود ست!

خانه هیچ شباهتی به خانۀ تازه عروس‌ها نداشت. به غیر از یخچال و گاز و ماشین لباس‌شویی و جاروبرقی و چند تا قابلمه و چند خرده‌ریز، هیچ‌چیز دیگری هم نداشتیم و همۀ این کارتن‌ها کتاب و لوازم شخصی من بود. این "چیزِ زیادی نداشتن"، آخرین اثرات ترکش ده سال کشمکش ماجرای ازدواج ما بود... ولی ما خیلی راضی بودیم. دست به‌کار شدیم. دیوارها را رنگ زدیم، ک
متاسفانه بیشتر وقت‌ها همین طوریه. بیشتر کارهایی که برای انجام دادن تعیین کردم می‌مونه. امروز البته بهانه مثلا داشتم، ولی بقیه‌ی روزها هم خیلی تعریفی نداره.
حالا من سوالم اینه که اینا رو بنویسم تا شاید نصفشون انجام بشه یا اونجور که محمدرضا شعبانعلی می‌گفت ننویسم تا عزت‌نفسم خدشه‌دار نشه؟ البته از شما سوال ندارم، فکر می‌کنم جوابش شخصیه.
چند تا نکته که اگه نگم خوابم نمی‌بره (البته اگه بگم هم خوابم نمی‌بره، چون عصر حدود یک ساعت خوابیدم!):
نابرده رنج گنج میسر نمی شود...
این نظریه منه که من به عنوان یک انسان مهمترین عنصر در جهان هستم. همین خودم رو میگم. 
مهمترین عنصر بعد از خدا... پس هرچی که در دنیا وجود داره برای من، نه اینکه متعلق به من باشه، در خدمت منه. تمام انسانها به نحوی در خدمت من هستند. تمام درختها، تمام کوه ها. تمام فیلمهایی که ساخته شدند برای من ساخته شدند، تمام احادیث و روایات و آیات و داستانها و ضربا المثل ها و غیره... تمام کتاب ها برای من نوشته شدند. تمام پیامبران برای هد
بارها با خودم قرار میگذارم و حالی به حالی میشوم که همه چیز را کنار بگذارم، نسبت به همه چیز دلسرد شوم، از همه چیز و همه کس ترک تعلق کنم، آشنایی و دوستی را برای روزهایی فراموش کنم، کلا همه چیز را فراموش کنم، خیالات آینده را هم به کناری بنهم، ترس را به هرچه بادا باد بدل سازم، برای درستی و غلطی ذره‌ای تره خرد نکنم، بلکه از این حال به در آیم، لااقل برای خودم باشم به فکر صلاح خودم باشم مصلحت را از مفسده بازشناسم عقل و دل را بر یکدیگر لزوما تقدم ندهم..

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها